پاساژ🛍1(💧)

خواب بودم با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم
آلیا بود😘 .
جواب دادم گفتم الو....
آلیا. الو زهر مار بیا پاساژ کلی مشتری روسرم ریخته.
م. ترو خدا ایندفعه بیخیال شو😒
آل. اگه نیای حقوق این هفته تو نمیدم بری عشق حال😏
م. باشه، میام فقط یکم طول میکشه بیام مشکلی که نیست🙄
آل. نه مشکلی نیست بای😘
گوشی قطع کردم گذاشتم روی تختم
بزور از جام بلند شدم دست صورتم شستم.
رفتم جلوی اینا(💄، 💄، 💄) مالیدم به صورتم.
رفتم سراغ کمد لباسی وای کمد لباسیم بهم ریخته بود یادم رفت مرتبش کنم به سختی بک مانتو شلوار پیدا کردم👚
👖.
آژانس گرفتم رسیدم پاساژ دیدم خلوت هیچ مشتری نیست عصبانی شدم😡
آلیا اومد.
آلیا. مرسی که. اومدی.
م. مشتری نیست 🪩
آ. بخدا قبل اینکه بیای اینجا کلی مشتری بود😟
از زبان مرینت: خیلی عصبانی شدم می خواستم برم فقط برم😡.
آلیا با چوب زد تو سرم بیهوش شدم.
............................................................................... ........ ........ ........ ........ ........ ........